حدیثم 2ماهه شد
حدیثم وقتی چهل روزگیت تموم شد بردیم مرکز بهداشت ..وزن و قدت عالی بود ولی قرار شد 20 روز بعدش برا پایان دو ماهگی و واکسن ببرمت....
بعداز ظهر اون روز هم از دکترت وقت گرفته بودم تا ببریمت و دکترت هم چکاپ کنه.به خاطر اینکه تو بغلم اذیت نشی با کریل بردیمت.توی سالن مطب وقتی بابا مهدی میخواست با کریل بلندت کنه یه لحظه بازوی کریل تاب خورد و شما خانوم گلم رو با تشک و پتو سر داد رو موزاییک های سالن فقط یادم میاد بلند جیغ کشیدم رنگم پریده بود نای راه رفتن رو نداشتم وقتی پتو رو از صورت ماهت کنار کشیدم دیدم خانوم خانوما توی خابه و خم به ابرو نیاوردی...این صحنه از اون بهترین صحنه های عمرم بود چون هیچیت نشده بود و اصلا از خواب بیدار نشده بودی..خلاصه این شد که دیگه عزیز نزاشت دست به کریل بزنیم..اون روز خدا خودش مراقبت بود و از دست بنده خدا کاری ساخته نبود قربون خدا برم که نگهدار شما دوتا هستش
چهلمین روزگیت
حدیثم با عروسکاش
البته همیشه قرار نیست همه چی بر وقف مراد باشه
حدیثم وقتی دوماهگیشو تموم کرد بردم مرکز بهداشت..قدش 52بود و وزنش5/30
نسبت به دو ماه قبل یعنی زمان تولدش دو کیلو اضافه شده بود به وزنش که از نطر دکترش عالی بود...شکر خدا که دخملم سالم وسلامت بود و هست
ببخشید دخی جونم یه کوچولو خجالتیه
روز تولد ابجی ثمین ..رستوران پالیز