⇦عروسڪـــــ نوپایـــــم⇨
سلام خدمتـــــ دوستان عزیزم و مامانے هاے عزیزتر از جان...
اخرین باری که وقت کردم وبلاگ رو اپ کنم زمان زیادی میگذره..شیطنتهای حدیث نوپایم دلیلی شده بر تنبلیم ...به بزرگیه خودتون ببخشید
عیدتون مبارڪ باشه مامانے هاے گلم امیدوارم نماز و روزه هاتون قبول درگاه حق باشه
این ماه اتفاقاتـــــ خوبے داشتیم اولیش اینڪہ تولدقمری جفت فرشته های بی همتایم مصادف بود با 8 و 20 رمضان و جالبترینشم ڪہ تولد نبات شیرینم درست روز عید فطر بود .
⇦دخترڪ بےهمتایم ۱۲ماه از۲۷تیرےڪہ مهرتـــــ
در زندگیمان جارےشده بودگذشتـــــ⇨
↻۱۲ماه پر از خاطره ولحظات شیرین...↻
↯حرفهایـــــی ڪہ نہ گفتنـے بود ونہ شنیـــــدنے..↯
°فقط بایـــــد مادر باشے و بدانے ڪہ چہ در قلبم جاریستـــــ°
⇦چون یاراے توصیفـــــ ندارم⇨
♡ثمین و حدیثم ♡
شڪوفہ هاے بهاریم،ممنونم بہ خاطر لحظہ های نابےڪہ برایم آفریدید..
∝لحظه ای برای عاشقی..عاشقی از نوع مادرانه∝
از برڪات خدا،وضعیتـــــ ڪار بابا مهدے بودڪہ از قبل هم بهتر شده ...خبر بعدی تولد یه فرشته ڪوچولوی دوست داشتنی بہ اسم محمد طاها بود ڪہ با اومدنش خونہ عمو بهروز رو روشن ڪرد...
عزیزه دلم ایشالله قدمتـــــ پر از برڪتـ باشه
ویه خبر دست اول اینڪه حدیثم دقیقا از پایان ده ماهگی شروع ڪرده به تاتی ڪردن و زندگیمون رو زیرو زبر ڪردهواصلا هیچ گونه رحم و مروت توی وجودش نیست و تا جای ممڪن خون همگی رو تو شیشه میڪنہ
قربون قدمهای ڪوچیڪت بشم نفسم ،ان شاالله بزرگترین قدم هارو توی زندگیت با این پاهای ڪوچیڪت پشت سر میزارے و باعث افتخار بابا و مامان میشے
حدیث کوچولو یه چندوقتیه ڪه ڪلماتی رو به زبون میاره
ڪه جز من هیچ ڪسی از حرفاش سر در نمیارهشدم مترجم عروسڪم...
ڪلمه های مثل
بابا●مامان●بَبَ《نی نی》
دادا《دایی》●اِلا《رضا》
باخ《ببین》●نَنَ《عمه》●آلا《خاله》
من و بابایی رو خوب تلفض میکنه ولی چون نمیتونه اسم ثمین رو به زبون بیاره بهش نی نی میگه قربونش برم عاشق دایی رضا و داییی رامینه و تا میبینتشون خودشو لوس میکنه خب فداش بشم حق داره منم جای عروسکم بودم همین کار رو میکردم چون نازش رو میکشن《داداش گلم، رضا جونم از خدا میخوام همیشه تنت سالم باشه و محتاج هیچ بنی بشری نباشی و رامین گلم امیدوارم تو هم به همراه پسرای عزیزو همسر نازنینت هر جا هستین سالمت باشین و زندگی همیشه به روی ماهتون بخنده》
میرم سراغ عکس های این یک ماهی ڪہ گذشت و مثل همیشہ این دوربینم بود ڪہ همه لحظہ های شیرینمون رو ثبت ڪرده
یه گردش شبونه بعد افطاری
مهمونی خونہ عمہ لیلے
لیلی جونم برکتـــــ سفره اتـــــ افزونتر باشد و دلت سرشار از شادی
بعد از آباد ڪردن خونه عمه لیلے براے خوردن چایی رفتیم پارڪ
عمو بهروز و دخترک بی همتایم
اینم از دسته گل فندقی جونم درست وقتی که برا افطار خانواده بابایی رو مهمون ڪرده بودم و ۲۰نفر مهمون داشتم ولی حیفم اومد اون لحظه رو ثبت نڪنم
خنده و گریه یهویی ابنباتم که شیرینیش رو صد چندان میڪرد
شیشه عمرم و همراهی بابا برای مراسم شب احیاء
علی داداشی و وروجک مامان
ابتنی ویتامینم
بعد ابتنی مستند حیاط وحش میچسبه هآآآآا
روز عید فطر و ویلای بابا جون
جناب سگ نگهبان که بیشتر از این افتخار اشنایی نداشتیم باهاشون
اینم از مکان شنا و ابتنی بابا مهدی و ثمینم《استخرباغ》
فندقی خودمختارم
کمک دست سراشپز و البته وروجک دست و پا گیرم
گرمایی هوا رو حدیث هم اثر داشت به نوعی که از لباس پوشیدن هم فراری بود
یه روز خوب و یه هوای عالی
ڪلا عڪس گرفتن از فسقلی مامان ڪار پیچیده ای شده
وروجکم برگرد، سکانس اخر بود دیگه عکس نمیگیرم
↯ شکوفه های بهاریم ↯
ツخنـــده هاے شما بزرگتـرین ارزوے من انـــــدツ
✍لبخـــــند بزنیـد تا بـــــراورده شونـــــد ارزوهایـــــم✍