دنیای دونفره
سلام خدمت همه مامانی عزیز.یه مدتیه نتونستم پست جدید بزارم وحال دوستامو بپرسم ببخشید و امیدوارم که حالتون خوب و خوش باشه..البته تو این چندوقت ثمین گلی سر گرم درس و مدرسه بود و حدیثم هم یار روز های تنهایی مامان بوده و با مامان همکاری کرده...قربونشون برم که هر دوشون هوای مامان و بابا رو دارن ثمینم با درس خوندنش که افتخاری هست برا من و بابا مهدی و حدیثم هم با ساکت بودنش با من و بابا مهدی همکاری کرده و امیدوارم تا اخر هم همینجوری باشه ولی چشمم اب نمیخوره چون حدیث رفته رفته شلوغ تر میشه و نیاز داره که یه وقتایی بغلش بکنم و باهم خونه گردی کنیم
اینجا اونقد خسته بود که سیمین جون {دایی جون}تاگذاشت رو تشک پستونک به دست خوابش برد
پستونکش از دستش افتاده بود همش بیقراری میکرد ولی یه لحظه دیدم صداش قطع شده وقتی رفتم بالا سرش دیدم داره با زور پستونک بع بعیشو میخوره
البته داشت به کوچیکتر از خودش زور میگفت نیم وجبی
مچ گیری شدو داشت انکار میکرد
قربون خنده هاش برم که داشت به حرکات موزون اجی ثمینش میخندید
اینم یه مدل محو شدن در افق