پایان چهار ماهگی
نفسای مامان و بابا امیدوارم هر روز که میگزره به بودنتون افتخار کنیم
حدیث جونم عروسک مامان امروز چهار ماهگیتو تموم کردی و با تنی سالم وارد پنج ماهگیت شدی امروز قرار بود ببرمت مرکز بهداشت برای واکسن چهار ماهگیت...صبح برعکس هر روز که تا ساعت 11 میخوابیدی از ساعت 7 بیدار بودی و با ثمین و بابا مهدی نشستی سر سفره صبحونه...بعد اینکه ثمین رو راهی مدرسه کردیم به اتفاق بابا مهدی رفتیم مرکز بهداشت ..وزن و قدت خیلی خوب بود ..وزنت 6.600 بود ..توی اتاق واکسیناسیون بود که خانومی معنی سحر خیزی رو فهمید و با چشمایی پر از اشک رفت بغل بابا مهدی...الهی قربونت بشم که قبل واکسن میخندیدیو وقتی داشتن واکسنتو میزدن پستونکت تو دهنت بود وقتی خواستی جیغ بکشی پستونکت افتاد...خلاصه چهار ماهگی هم تموم شد و عشق مامان برای این روز تاوان سنگینی داد
قربون چشمات بشم که از زیر پتو دید میزدی