کودکستان
ثمــــــین عزیزم تازه داشـــــتی خودتــــو با دنیای جدیدی به نام کودکستــــان وقف میدادی
ببخشـــ که همیــــن دوتــــا عکس رو ازتــــ دارم
روز اول اصلا نمیخواستی که از کنارت برم چون خداییش تا اون زمان به دور از من نبودی
ولی بعد گذشت یک هفته اخرش مربیت نتونست گریه های تورو تحمل کنه و گف که باید مامانی بره خونه چون قراره برا گل دخترش نهار درست کنه
بعد میاد دنبال تو تا برین خونه وقتی تو این حرفارو شنیدی خیلی منطقی بهم گفتی مامان تو برو نهار درست کن بیا دنبالم
نمیدونی با چه حالی برگشتم خونه
خلاصه اون روز اولین روزی بود که ثمینم به دور از خونه داشت با دنیای کودکیش خداحافظی میکرد
عزیزم فقط این دوتا عکس رو ازت دارم اونم توی برنامه شاپرک بود که برات سیوش کردم تا بیای خودتم ببینی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی